سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امام خامنه‌ای: با رفتن سردار شهید قاسم سلیمانی به حول و قوّۀ الهی کار او و راه او متوقّف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او آلودند. (13 دی 1398)
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
جانم فدای امام خامنه‌ای
امیر عباس
فکر می‏ کنم کارهای زیادی هست که باید انجام بدهم و با امید زندگی می ‏کنم.
اخبار مرتبط با امام خامنه‌ای
جدیدترین خبرها
خبرهای برتر
خبرهای پربازدید
خبرهای برگزیده

یکی از کسانی که اشتیاق مرا برای رفتن به جبهه برانگیخت، شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی بود. در سخنانش بسیار زیبا به مبارزه با استکبار و هجرت و جهاد برای رضای پروردگار می پرداخت. در نوجوانی شیفته ی سخن رانی چند نفر بودم. نفر نخست به صورت طبیعی حضرت امام (رضوان الله علیه) بودند. پس از ایشان، بدون هیچ تعصب و اغراقی حضرت آیت الله خامنه ای بودند. وقتی ایشان خطبه های نماز جمعه را می خواندند، من عرش را سیر می کردم. خطبه های روان، کوبنده، پرمغز، خوش آهنگ و ادیبانه. خدا را سپاس که از این نعمت برخورداریم و امید که قدرشناس باشیم. دو شهید گران قدر دکتر بهشتی و دکتر چمران در درجه ی بعدی قرار داشتند. علاقه ام نسبت به ایشان قابل وصف نیست. هنوز جملات شهید مظلوم در ستیز با استکبار و مقابله با نفاق در گوش هایم زنگ می زند. با الهام از آیه ی قرآن خطاب به امریکا می گفت:«ای آمریکا از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر.» و وقتی از لزوم تلاش برای حفظ اسلام سخن می گفت و تأکید می کرد که «بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند». یا آنجا که تبیین می کرد اگر مسئولین کشوری تشنه ی قدرت باشند، آن کشور خود به خود جایگاه شیطان می شود و می فرمود:«ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت.» جلسات مناظره ی تلویزیونی ایشان با سران حزب توده و تبیین جایگاه انسان و آزادی در اسلام بسیار تأثیر گذار بود. در مناظرات به جز ایشان «پیمان، کیانوری و فتاح پور» حضور داشتند و در بسیاری موارد حاضرین به صحت استدلالات شهید مظلوم صحه می گذاشتند و چون از سیما پخش می شد، بسیاری از هواداران کمونیست را متزلزل کرد. منطق شهید مظلوم در مناظره، منطق ِ انصاف، عدالت و متانت بود. در عین حال صلابت و شفافیت در تبیین دیدگاه‌ها و مواضع ایشان مشهود بود. به هر جهت به عنوان یکی از شاگردان برجسته ی حضرت امام (ره) و امروز می توانم بگویم به عنوان یک نسخه ی مشابه و کوچک تر ِ امام خمینی (ره) در ایجاد شور انقلابی در جوانان و نوجوانان تأثیر شگرفی داشت و به گمانم این جمله هم از ایشان بود که «بسیجیان مرغان آغشته به خونی هستند که جایشان در این دنیا نیست.»

                                

اما دلیل مهم تر این بود که در زمان شهادت دکتر بهشتی، در حالی که 12 سال داشتم، در تهران بودم. روزهای سختی بود. آخر خرداد ماه خبر شهادت دکتر چمران رسید. یکی از بستگان قبل از خبر ِ صدا و سیما، خبر را از مجلس شورای اسلامی آورد. روز ششم تیر خبر سوء قصد به جان حضرت آیت الله خامنه ای در مسجد ابوذر تهران و مجروحیت شدید ایشان را شنیدیم و روز بعد صدای انفجار از سرچشمه ی تهران دلمان را لرزاند. من تا صبح روز بعد متوجه نشدم که قصه چیست. صبح خبر را از اخبار شنیدم. بغض کردم و از منزل زدم بیرون. توی کوچه هم بازی ها را دیدم. همه گریه می کردند. همه گریه می کردیم. جالب اینکه در میان بچه ها یکی دو نفر بودند که تا روز قبل (به پیروی از خانواده) به شهید مظلوم ناسزا می گفتند و با هم بحث داشتیم. اما آن روز بیش از ما بی تابی می کردند. خدایا چه حکمتی در شهادت نهفته است؟ منافقین با انواع ناسزاها و تهمت ها سعی در ترور شخصیت بزرگانی چون بهشتی داشتند (کاری که امروز نیز منافقین به آن مشغول اند) و معدودی نیز تحت تأثیر قرار گرفته بودند. اما شهادت ایشان امواج خروشان مردم را بر ضد منافقین خروشان تر ساخت. حضرت امام (ره) فرمودند:«بهشتی مظلوم زیست، مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود» و «در قاموس شهادت واژه ی وحشت نیست.» و همچین فرمودند:« ملت ایران در این فاجعه بزرگ 73 تن بی گناه به عدد شهدای کربلا از دست داد، ملت ایران سرافراز است که مردانی را به جامعه تقدیم می کند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند و دشمنان خلق، گروهی را شهید نمودند که برای مشورت در مصالح کشور گردهم آمده بودند. ملت عزیز! این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق، ‌گروهی را از خلق گرفتند که از خدمت گزاران فعال و صدیق بودند.»

روز تشییع در بهشت زهرا غوغای عظیمی به پا بود. مردم فوج فوج تابوت ها را هروله کنان روی دست ها می بردند. عده ای از رزمندگان اسلام و بسیجیان هم بودند که بیش از همه بی تابی می کردند و به شدت مردم را تحت تأثیر قرار می دادند. از شدت گرما به گوشه ای پناه بردیم که دور از مسیر تشییع بود. یکی از اقوام هم بود که یک سال بعد در جبهه به شهادت رسید. از مظلومیت بهشتی زمزمه می کرد و ما می گریستیم. ناگهان یک تابوت را دیدیم که جدای از بقیه با جمعیت کمتری، از مسیری که ما قرار داشتیم تشییع می شد. جلو تابوت عکس شهید بهشتی بود. به دلیل ازدحام و بی تابی مردم، این تدبیر را به کار گرفته بودند و شهید مظلوم را جدای از 72 تن تشییع می کردند، چون واقعاً کسی جلودار احساسات پاک مردم ولایت محور نبود. برخاستیم و تا محل دفن هروله کنان به دنبال تابوت دویدیم. «حسین حسین شعار ماست ، شهادت افتخار ماست». «بهشتی بهشتی، با خون خود نوشتی، اسلام پیروز است، منافق نابود است.» هروله، شعار، گریه، مصیبت، خاک، غربت، مظلومیت و بیداری! حمید (همان شهید عزیز ما) فریاد می زد: «خدایا بهشتی مان را هم دادیم، خودت قبول کن» و جمعیت گریه می کرد.


  + چهارشنبه 85/4/7 - 6:14 عصر - نویسنده: امیر عباس
 

سال 1360 یعنی 25 سال پیش در چنین روزی، ملت ایران یکی از سردارانش را تقدیم حضرت حق کرد. مقام معظم رهبری در همان سال و در یک اطلاعیه فرمودند:«... روحی آرزومند و مشتاق به ملاء اعلی پیوست و گامی استوار و خستگی ناشناس به منزل رسید... » .

                              

وبلاگ یه مسافر ... به زیبایی به استقبال سردار رشید اسلام، شهید مصطفی چمران رفته و پیام حضرت امام راحل (رضوان الله علیه) را نیز درج کرده است. دیدنش خالی از لطف نیست.

پی نوشت: جناب آقای ابولقاسم زاده، چیزی که عوض دارد گله ندارد. همین لینک یا به قول جناب آقای یزدی این چیه رفرنس را عرض می کنم.


  + چهارشنبه 85/3/31 - 10:51 صبح - نویسنده: امیر عباس
 

اشاره: برای کسی می نویسیم که گمان می کنیم از میانمان رفته است. یادواره را به نام کسی برپا می کنیم که به خیال خام ما از دست رفته است، اما حقیقت این است که آقا مهدی زنده است و با همان تبسم شیرین و آسمانی و با همان نگاه ژرف و مهربان، ناظر اعمال ماست.

                     

کجا مجروح شد؟ کسی نمی داند، حتی هم رزمان او! یکی می گوید:«گمان کنم یک ترکش به پایش خورده بود!؟» دیگری می گوید:«یک تیر هم انگار به دستش خورده بود.» آقا مهدی کسی نبود که دردش را برای کسی جز خدای مهربان بازگو کند. 

استراتژی (راه برد) را به یاد من آورد! فرمانده وقت سپاه می گوید:«اولین بار این مهدی (زین الدین) بود که این سؤال را از من کرد:"برادر محسن! آیا ما در جنگ استراتژی داریم یا نه؟ و اگر داریم چیست؟" و بنده شروع کردم به صحبت با او ... البته سوال ایشان مرا تشویق کرد که در همان موقع، مقاله ای راجع به تغییر راهبرد خودمان و دشمن بنویسم. سوال ایشان حرکتی را به وجود آورد ...». 

طلسم ِ جنگ در روز را شکست! برای اولین بار دستور داده بود کانال کنده بودند می رفتند داخل آن و از صبح تا شب می جنگیدند و تمام قوتشان در کانال بود، این اولین تدبیر جنگ در روز بود.


  + پنج شنبه 85/2/28 - 9:21 صبح - نویسنده: امیر عباس
 
فهرست یادداشت های این وبلاگ
 
به نام خداوند جان و خرد
جمهوری اسلامی ایران


روایــت فجـــر


عشق فقط یک کلام

سیّدعلی والسّلام


جانم فدای امام خامنه‌ای جانم فدای امام خامنه‌ای جانم فدای امام خامنه‌ای


مشخصات وبلاگ
دوستان
آخرین یادداشت ها
روزانه
نوای وبلاگ
کلید واژه ها
آرشیو
امروز جمعه 103/1/10
وبلاگ سازمان بسیج مستضعفین basij سایت سازمان بسیج مستضعفین basij پایگاه سازمان بسیج مستضعفین basij
سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
خبرنامۀ وبلاگ