• وبلاگ : روايــت فجـــر
  • يادداشت : گريه ... گريه ... گريه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 25 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام برادر .

    وعليكم السلام خواهر خودم باران ، نمي داني چقدر خوشحال شدم كه اينجا ديدمت ، مي دانستم جنگ طلبي ! براي همين نگفتم كه اينجا چه خبره .

    ببخشيد آقا امير عباس ! شما چطوريد برادر ؟

    اين خواهرمان باران كافي بود كه فقط بگويم كه ( عباس ) نامي مي نويسد ، آنوقت مگه مي شد جلودارش بود ، چه رسد به اينكه بگويم از جبهه و جنگ هم مي نويسد .

    اين را ديگر نمي گويم قدرش را بدانيد ! نيازي به سفارش بنده ندارد .

    شب بخير نويسنده ، بنويس و در دجله انداز ، كه ايزد خواننده اش را پيش از نوشتن شما داده و ما خبر نداريم ، نه ؟

    پاسخ

    سلام برادر گرامي جناب يزدي. خوش حالم كه باز مي بينمتان. بله برادر ما فقط وسيله ايم و در نخستين مطلب وبلاگ (من از انتهاي جنون آمدم) گفتم كه حقير مثل يك دوربين فقط روايت مي كنم و شان بيشتري براي خود قائل نيستم و اوستا كريم خودش در و تخته را به هم جفت مي كند. آقا شما هر طور كه فكر مي كنيد درست است عمل بفرماييد. تبليغ كنيد، سانسور كنيد، تحريم كنيد، تاديب كنيد، اصلا بزنيد بنده را چپل چلاغ كنيد! ما كه مخلصيم!