سلام خدمت شما جناب امير عباس عزيز.
آقا از همدلي شما بسيار سپاسگذارم. با برخي از سخنانتان موافقم و با برخي خير. من نمي توانم مشكلات و نارساييهايمان را معدود بنامم. و قياس با ملتي بسيار مصيبت ديده تر توجيهم نمي كند...بعد از عرايض شما نشستم و كلي واسه خودم نوشتم و خواستم براي خود پاسخي قانع كننده پيدا كنم. در هر صورت مخاطب همونها هم خودم هستم و از درج آن خوداري كردم چون موضوع وبلاگ شما چيز ديگري است و من اگر بي جا و بي مكان صحيح به موضوع ديگري پرش كردم عذر مي خوام...فقط كليت سخنم رو بگم كه من اون مطالبم رو بر اساس غالب شدن احساس بر عقل بيان نكردم و سياه بين و منفي نيستم بلكه اين سياهي هاي زمان ماست كه بسيار واضحند و قابل رؤيت.
در هر صورت هم از همدلي شما بزرگوار ممنونم و هم از جناب آقاي يزدي عزيز و اگر سوء تعبيري شده با توجه به دانايي و تجربه ي بسيار بيشترتان بر من ببخشيد. چون اين مسافر حقير هنوز خيلي خامه شايد واسه همينه خيلي چيزا قانعم نمي كنه و شما عزيز دلتان بزرگتر آنچه است كه من مي پنداشتم. شايد براي من هم راحت تر اين بود كه مي گفتم زيبا بود به من هم سر بزنيد ولي اينگونه نمي توانم......شما هم دعا بفرماييد.
آقا موضوع رو عوض كنيم...باشه چشم اين استقبال جناب يه مسافر رو هم فرمونش رو ميبريم...به اين جناب يه مسافر هم مانند بقيه از قبل ارادت داشته ايم.
شاد و موفق باشيد.