• وبلاگ : روايــت فجـــر
  • يادداشت : نخستين اعزام 2
  • نظرات : 1 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام داداش امير

    خيلي جالبه

    اتفاقا من هنوز از اعزامم ننوشتم

    كه چقدر غريبانه بود

    چون از شهر خودمان خانواده نمي گذاشتند بروم رفتم از شهر ديگري

    اعزام شدم همه خانواده ها و دوستانشان آمده بودند براي بدرقه

    و مرا حتي هيچكس نمي شناخت

    خيلي دلم به خودم سوخت