آن اتفاق خاص كه در جواب آقاي احمد علي يزدي گفتم رخ داد.
يك حسي به من مي گفت كه چنين مي شود و شد.
بنام خدا
مقاله شما را مطالعه كردم تشكر مي شود
با سلام مجدد !
ما اينيم ديگه !
از خبر فوري هم ممنون ، دلم كمي ، كمي خنك شد .
هرچند چند روزه كه تب دارم !
نه مثلا چهل درجه ها !
چه مي شود كرد برادر ؟
حيف كه اسلام دست ما را بسته است !
راستي چرا ما تسبيح نداشتيم ؟ چپيه چرا .
بايد هم ياد سيد صالح بيفتيد. اين آقاي نوراني كه وصفش اومد، همرزم صالي است. توي فيلم شهري در آسمان جووني هاش هست. يه آقاي تپل عينكي. خيلي هم باحال خاطرات خرمشهر رو ميگه.
يا علي
با سلام
اين روز عزيز را تبريك عرض مي كنم.
خيلي خوب است كه با اين خاطره زيبا وضعيت وب لاگتان سفيد شده.
اما من هنوز منتظر داستانم.
بعضي ها از من مي خواهند كه در باره داستان نويسي توضيح دهم. چرا شما اعلام نمي كنيد كه سوال هايشان را مطرح كنند؟
خدا نگهدار
بعضي ها از من مي خواهت=ند كه در باره داستان نويسي توضيح دهم. چرا شما اعلام نمي كنيد كه سوال هايشان را مطرح كنند؟
از اينكه به من سر زدي واظهار لطف كردي ممنونم
اميدوارم از الطاف شما بيشتر بهره مند شوم
واز اينكه اينقدر دقيق هستيد خوشحالم اما قصد تقلب ورقابت ندارم
هرچند در مقابل زحمات شما ناچيز است ولي ما هم خواستيم پرچم حزب الله را بدوش بكشيم
البته با اجازه بزرگترها
در ضمن همانطور كه مستحضر هستيد دو نام مشابه را در وبلاگ نمي توان ايجاد كرد خداوند به شما عزت دهد وعاقبت به خيري شامل حالتان باد التماس دعا
عبدالله
سلام وب زيبايي داريد اميدوارم موفق شويد به ما هم سر بزنيد
يا حسين
سلام بر شما دوست گرامي و عيدتان مبارك
بدون تعارف بگويم با حضور دل انگيزتان باعث شديد تا به وبلاگ زيباي شما آمده و دوباره دلم را در سرزمين ايثار و حماسه و شهادت احساس كردم. اميد آنكه قدردان اين نعمات باشيم.
سلام . و عرض تبريك.
بابا دمت گرم . باحال بود ....
سلام برادر .
مي بينم كه شب كاري هم مي كني ها .
خداقوت و شب بخير .