• وبلاگ : روايــت فجـــر
  • يادداشت : نامحرمانه‏هاي روايت فجر
  • نظرات : 11 خصوصي ، 27 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام دوست من من يارقديمي آشناي جديدم من ازحكايت روزگارقديم اينك تنهاي تنها مانده ام دوستم بما گفتند صبور باش روزگار بهترخواهد شد اما درقديم نه چندان دور كه باياران بوديم بامردم غريب افتاديم اينك نيز هم بامردم وهم باياران غريب ترشديم دلم هواي گريه دارد چه كنم كه اطرافم همه منتظراشك چشمان ماهستند خسته ام اما اميد به مولا وآقايمان داريم خسته نباشي انشاا...بسيجي بودي وبسيجي باشي وبسيجي .........عابد....