سلام
پس چرا اون پست قبليتونو حذف كردين؟
همون پستي كه از سزار نوشته بوديد
سلام و صلوات خدا بر محمد و خاندان پاک و مطهرش
با سلام خدمت بسيجي و رزمنده عزيز
سالروز ميلاد بزرگ بانوي دو عالم حضرت فاطمه زهرا(س) و همچنين سالروز ولادت رهبر کبير انقلاب اسلامي امام خميني (ره) را به شما و همه عاشقان ولايت تبريک عرض مي کنم
پست زيبايي بود
در پناه حق موفق و مو’يد باشيد
سلام برادر
صد در صد
ما هم از ديو دد ملوليم و انسانيم ارزوست
چون در تصور ما در اين زمانه امروز همه ديو وددن و انسانهايي همانند همون انسانهايي كه شما (مولوي) انسان خطابشون كردين نيستن
البته شايد باشن. شايد
هنوزم كسايي هستن كه جونشون رو به خاطر دينشون . به خاطر كشورشون بدن
اين رو مطمئن باش
من از شما تشكر ميكنم كه رسالت روايت جبهه رو به عهده گرفتين
والا اين چيزا نبايد فراموش بشه
البته راه داره كه شما فكر كنم راهش رو درك كردين و اجازه بيزاري فكري جوانان رو از جبهه ندادين
يا علي مدد
شاد كن و شاد زي
به نام حضرت دوست
نميدونم ميتونم بگم سلام همرزم؟ يا نه؟
شنيدم كه شما هم جرعه نوش مي وصل هستيد
حقيقتا نميدانستم
عذرم را پذيرا باشيد
قطرهاي از آن را نيز عطايم كردند
اميدوارم كه هر دو با هم به ديدار دوست برويم
دعا ميكنم قلبمان جز با شهادت از كار نيافتد
شما هم دعيامان كن
دعا
در پناه حضرت دوست
سلام برادر .
ممنون از قدم رنجه ، ولو بعنوان دوست دوست هم كه باشد .
خيلي مايل بودم كه از اظهار نظر ها هم بي بهره نمانم ، چراكه در رابطه با وبلاگيست كه سوز دارد آنهم با اين موضوع ارزشمند .
بازهم تشكر از سركشي شما به فقير فقرايي چون بنده و فعلا خدانگهدار .
...يافت مي نشود جسته ايم ما!!!
چي شده؟ من نبودم اتفاق جديدي افتاده؟
با سلام وادب خدمت شما برادر عزيزم
ميلاد خجسته پاره تن پيامبر(ص) ، فاطمه زهراي اطهر (س)بر همه عاشقان
وره روان بر تر از ملائک مبارک باد
سلام عليكم .
لااقل جمعه را براي عرض تبريك از اين چيه سانسور دور بداريد .
چه عكس قشنگي
شما چند سال جبهه بودين؟
دوست عزيزم آقاي امير عباس سلام
ممنون از اينکه به وبلاگم اومدين.به مهرورزي! اسمش با خودشه من خونه ام رو (يعني وبلاگم رو )درست کردم واسه مهرورزيدن! همون اشدا علي الکفار و رحما ء بينهم.از اينکه اومدين خيلي خوشحالم حتما ميدونين چرا شايدم نميدونين. پس ميگم.منم يه جوونم مثل همه ي جونهاي اين سرزمين.که دوست داره بدونه از اون زمان! از دفاع مقدس از خوبيهايي که شماديدين و ما شنيديم.حتما لازم نيست که بگم من مدتهاست دنبال داستان نويسان دفاع مقدس مي گردم. که بخونم آثارشون رو و لذت ببرم! روز اول هم با اشتياقي که هنوز نمي تونم توصيفش کنم اومدم وبلاگ شما.هنوزم دوست دارم وبلاگتون رو. اما اينجا اومدم راجع به سزار بگم. ببينيد من تقريبا از وقتي مي نويسم در وب، حدود هشت هاهه که سزار رو مي شناسم به واسطه ي يکي از بهترين دوستانم. اما بر خلاف همه ي کساني که ميان وبلاگ سزار نه خودم رو از آدمهاي سرزمينش مي دونم نه اونقدر دوستدار سزارم. بله درست من دوستدار مردان دفاعم!! ولي قبلا که عرض کردم!! حتي واسه شما هم تو نوشته هام نوشته ام که شخص مهم نيست آرماني مهمه که اشخاص رو ميسازه! اما منم دوست دارم حقيقت ماجرا رو بدونم.به خاطر اينکه سزار هم مي نوشت نويسنده بود و من هميشه در سر زمينش بودم(اين به اين معني نيست که نوشته هايش رو مي پسنديدم که با اکثر آنچه مي نوشت احساس قرابت نداشتم.اما چيزي در نثرش بود که به خواندن قصه هايش مي ارزيد!و حسي که ما رو به سالهاي دفاع مي برد که به خاطر همه ي اينها از سزار ممنونم.)البته خيلي کم براش کامنت دادم و الان هم که ميرم و مي خونم مطالبش رو دليل خصوصي دارم! نه اينکه به خاطر سزار باشه.شايد همه ي وبلاگ سزار رو بگرديد از من چند کامنت بيشتر پيدا نکنيد تو اين مدت هشت ماه! حتي پس از شهادتش(؟)من هيچ کامنتي براي تسليت نفرستادم! اينها رو نوشتم که بگم نوشتن اون شعر در وبلاگم کمترين مخاطبش سزار بود........(مخاطبش رو شايد بعد برايتان گفتم خدا ميداند!)و اينکه من به عقايد شما راجع به سزار توهين نکردم نه رد مي کنم نه تاييد! چون هنوز حقيقت ماجرا برام روشن نيست! سينه الکي هم زير هيچ پرچمي نمي خوام بزنم! اينها رو نوشتم چون از کامنتتون تلخي حس کردم! تلخي اي که مشخص بود خودتون رو هم آزار داده .دوست عزيزم اقاي امير عباس از اين موضوع بگذريم بالا خره گذر زمان حقيقت ماجرا رو روشن خواهد کرد.
اما راجع به وبلاگ خودتون...اول اينکه يه جايي خوندم که نوشته بوديد"يك نكته ديگر اينكه بنده شايد وبلاگ را ترك كنم، اما عرصه ي مقابله با تهاجم فرهنگي بيگانه را به ياري خدا ترك نخواهم كرد.در ميان كارهايي كه مي توانم انجام دهم، وبلاگ كم اثرترين آنهاست." خوب ما نشنيده مي گيريم ايشا ا... که هستيد ما تازه پيداتون کرديم .دوم من شديدا منتظر داستانتون هستم ايشا ا... علاوه بر سوخت و سوز دير و زود هم نداشته باشه!سوم اينکه منم دو سه تا داستان تو وبلاگم دارم راجع به دفاع. مال خودم نيست البته. هنر يکي از دوستانه. از اونجا که شما خودتون اينکاره ايد(داستان نويسي رو عرض مي کنم) خيلي دوست دارم اونها رو هم بخونيد ونظر تون رو به عنوان يه منتقد بگيد منتظرم ها!(البته اميدوارم که قبول بفرماييد! نظر شمابه عنوان کسي که خودش هم راجع به دفاع مي نويسه برام مهمه!)ديگه اينکه دوست داريم بياين مهرورزي هر چه بيشتر!مخصوصا که ميخوام يه تغييراتي توش بدم شايد شد مال شهدا ا.... العلم...خدا رو چه ديدي؟خب من هم نوشتم اميدوارم تلخ نبوده باشه اگرم بود شما ببخشيد ديگه! ما نسل سومي ها همينيم!(اين ها رو با خنده نوشتم!!)خب آقا امير عباس فعلا با اجازه و به اميد ديدار دوباره!
باسلام مجدد .
من اين چيه رفلش كردم ، ولي نمي دانم اين كه شد 11 آخريش منم .
سلام عليكم و عليکم السلام برادر .
اول آمين ، هر چند نمي دانم که برداشتم از فرمايش شما همان باشد که مقصود شماست .
در ثاني بنده که فکر نمي کنم خدا براند ، چرا ، رجيم هست ، ولي فکر نمي کنم بنده يا خداي نکرده شما باشيد .
اما چاره ، چهاره ي چي ؟ صراط الذين انعمت عليهم ، اين همه نعمت خدا داده براي همين ديگر ، آري اگر انکارش کنيم و مغضوبش شويم بله ، يا بي خبر از آن باشيم و گمراه هم همينطور ، مثلا همين نعمت فکر يا بقول خودمان انديشه جز براي چاره يابيست ؟
البته بقول شما اتوماتيكش نه ها ، مثل مثلا بقول شما تفكر شهيد فهميده !؟
بلكه همانكه يك ساعتش از هفتاد سال عبادت ، حالا چرا عبادت ؟ بماند ، بهترست .
يا مثلا همانكه مقام معظم رهبري در باب توليد فكر فرموده اند و از ايشان به يك اشاره و از شما به سر دويدن .
شما دعا بفرماييد که منکر نعماتش نباشيم و يا غافل از آن ، محتاج دعا برادرت .
راستي عكس را كش مي روم تا بعد بشينم ببينم با يك از آن ( انسان ) ها مطابقت داريد .
