حرف نخست – 4/1/1386
بهار آمده، حیات رنگ تازگی گرفته و «روایت فجر» هم کمی تغییر کرده است. از این پس در ستون نامحرمانه برخی ناگفتهها را خواهید خواند و «روایت فجر» نیز مسیر پیشین را پی خواهد گرفت (به جز این یادداشت که در دو ستون مشترک است). نامحرمانه در موضوعهای گوناگون نوشته میشود و اکنون برای داوری در بارهی آن زود است. خوشحال میشوم که اساتید، بزرگان و عزیزان در مورد تغییرات گرافیکی وبلاگ نظر بدهند و اشکالها را گوشزد کنند.
--------------------------------------------------------
دیگران – 5/1/1386
تفتی جانباز شیمایی است. نمیدانم هنوز هست یا به ملکوت اعلی رسیده؟! یک روز در جمع نویسندگان می گفت:«در آلمان که بستری بودیم، یک مرتبه دیدم بیمارستان قُرُق شد. کسی دیگر به ما توجه ندارد و همه برای یک مورد خاص بسیج شدهاند. از پنجره دیدم که چندین بنز – که در آلمان هم مدلش قابل دست رسی برای همه نبود – ایستادهاند و یک نفر را همراهی می کنند. فکر کردم از مسئولین درجه اول مملکتی کسی برای بازدید آمده است یا بیماریای دارد. بعد از یک ساعت که وضعیت عادی شد، فهمیدم یکی از مصدومان آلمانی جنگ جهانی آمده تا پای مصنوعی جدیدش را قالب گیری کند!» ... ادامه ندارد!!!
--------------------------------------------------------------------------------
شباویزان - 7/1/1386
خیال رفتگان شب تا سحر در جانم آویزد
خدایا این شباویزان چه می خواهند از جانم؟!
یعنی شهیدان نیز وبلاگت را می بینند؟
--------------------------------------------------------------------------------
آسیب شناسی - 8/1/1386
در آخرین سفرم به خوزستان و قدمگاه شهیدان، یکی از بستگان سردار باقر زاده نیز همراه بود. به عبارتی ایشان واسطه ی حضور بودند. در اثنای سفر به ایشان گفتم که برای سردار گزارشی خواهم نوشت و در خصوص مسائل فرهنگی مناطق نظراتم را ارائه می دهم. این را گفتم تا بدانید از دید بنده قضیه کلی تر و جدی تر از این حرف هاست! هر بار هم خواستم درباره این مطلب در وبلاگ بنویسم، دلم راضی نشد.
اخیراً در باب مختلط بودن اردوی پلاک تا بلاگ بین دوستان بحثی درگرفته است که چون بی ربط به ماجرا نیست به آن وارد می شوم. دوستانی که در جریان بحث نیستند، می توانند لینک های داده شده در پایان این مطلب را ملاحظه بفرمایند. قبلاً بگویم که بنده نه افتخار آشنایی با آقای مهاجری را دارم و نه با جناب احسان بخش آشنا هستم. از دوستان دفتر توسعه نیز یکی دو تن را به صورت گذری دیده ام، همین! به دلیل حساسیت موضوع وارد شرح نمی شوم و نظراتم را فهرست می کنم:
1- اگر کسی به دوستان اردوی پلاک تا بلاگ تهمت زده، غلط کرده است!
2- من دو یادداشت محمد مسیح مهاجری را خواندم. تهمتی ندیدم، الا اینکه کنایه های تندی داشت.
3- با اردوی مختلط مخالفم. در هر صورت مطلوب نیست؛ البته چه بسا عزیزان دفتر توسعه محذوراتی برای انجام دو سفر جداگانه داشته اند.
4- بنده هم وقتی مطالب آقای احسان بخش را خواندم مکدر شدم. نه اینکه اشکال شرعی بر آن مترتب بدانم، نه! به لحاظ سلیقه خوشم نیامد؛ همچنانکه سلیقه ی دوستان چه بسا برخی یادداشت های بنده را برنتابد. به هر حال خوب است ما خود را موظف بدانیم برخی حساسیت ها را در نظر داشته باشیم، به ویژه اگر به نهادی منتسب باشیم! همچنین وقتی عکس منتخب ایشان را دیدم (که از فارس نیوز انتخاب کرده بودند) دوباره به یاد همان دغدغه و طرحش با سردار باقر زاده افتادم؛ چه عکس کار ایشان نبود و در فارس نیوز با آن برد عظیم کار شده بود. برای چندمین بار تأکید می کنم که کمترین بدبینی ای نسبت به آقایان دفتر توسعه ندارم! بدی محیط سایبر این است که گاهی غرض اصلی نگارنده مشخص نمی شود و مخاطب به اشتباه می افتد!
5- چون بحث قابل تعمیم است می گویم: هم تهمت زدن خلاف شرع است و تهمت زننده در دو دنیا مسئول است، و هم نوع استدلال آقای محمد سوی قابل رد است. باید عرض شود که صدای ضجه ها و ناله ها و یاحسین ها بسیار عالی است و به شرط اخلاص عامل را به بهترین درجات می رساند و حتی اگر بدون اخلاص باشد نیز امید قبول از طرف درگه حضرت حق وجود دارد، اما این ضجه ها مجوزی برای اعمال بعدی نیست. یا بهتر است بگوییم نمی توان فرض کرد هر که ضجه ی یا حسین(ع) می زند، امکان ندارد گناه کند! مگر ضجه ی یا حسین (ع) آدمی را به درجه ی عصمت می رساند؟ در همین زمینه حاج آقا ماندگاری در مشهد مقدس و یکی از اردوهای راهیان نور – اخیراً - نکته جالبی گفته اند. ایشان – تقریباً – می گویند همه به مهمانی دعوت می شوند، اما برخی مدعوین به جای استفاده از غذاهای لذیذ به [...] مشغول می شوند. چون می دانم ارتباط دوستان با حاج آقا ماندگاری سخت نیست، لطفاً از خود ایشان بپرسید یا بخواهید دقیقش را خصوصی عرض کنم. تأکید می کنم که این بخش در رد این نوع استدلال است، نه اینکه کنایه های آقای محمد مسیح مهاجری را تأیید کنم.
6- به آقای محمد سوی هم عرض می کنم این نوع هجمه به محمد مسیح مهاجری که وبلاگش نشان می دهد خودی است، صحیح نیست. ایشان – ولو غلط – چه بسا احساس تکلیف کرده باشند که مواردی را تذکر دهند. شما چگونه می گویید:« ... مطمئن هستم دعوت نشدید. شما که از جو معنوی اون خبر نداشتید که اگر بودید هم به نظر من بی خبر می موندید» ؟ از کجا ایشان را بی تقوا خوانده اید؟ آیا این تهمت نیست برادر؟
7- چه عزیزان زحمت کشم در دفتر توسعه خوششان بیاید چه بدشان بیاید، از بزرگان ایشان انتظار می رود که به دوستان تذکر دهند در برخی مواضع قرار نگیرند.
لینک های مرتبط: محمد مسیح مهدوی + محمد مسح مهدوی 2 + محمد سوری + عکاسباشی + حامد احسان بخش
--------------------------------------------------------------------------------
ملاقات در قطار – 10/1/1386
شتاب، استرس، سردرد، شوق؟!
آری ولی کدام شوق؟
کجاست آن اشتیاق و هیجان روزهای جنگ؟
- این جعفری اینجا نبود؟
- برادر مگر خودت چشم نداری؟
و چند لحظه بعد صدایی از داخل کوپه:
- جعفری بیا پایین از لای ساک ها، مسئول اعزام رفت!
نشسته ام روی صندلی عادی قطار درجه 2. واگن اتوبوسی. خواهرها پشت سرم هستند و برادران را نمی دانم. کسی به ندایم پاسخ نمی دهد. خدایا هستی؟ در اطرافم کسی نیست. نه از «فیض» خبری هست و نه از «وفایی». حتی «اسماعیل عطایی» هم تحویل نمی گیرد. سراغ «زین الدین» را بگیرم؟ می توانم؟ اما نه! انگار این زین الدین است که با لبخندی به لب خوش آمدم می گوید:
- می خواهی ما را فیلم کنی عجم؟!
- آقا مهدی ما غلط بکنیم. می خواهم رشادت هایتان را به تصویر بکشم.
- ای بابا! گارد ریاست جمهوری عراق هم از این رشادت ها زیاد نشان دادند.
- یعنی همان اخلاص و خداباوری و شهادت طلبی و ...
- آفرین حالا شد. فقط یادت باشد پول و شهرت سریال برایت شیرینی نداشته باشد.
- اما نمی شود که. هدف اصلی، ثبت کاری است که شما کرده اید، اما خوب بالأخره پول و شهرت هم با کار تلویزیون عجین است دیگر!
- نشد! اگر یک ذره برایت شیرینی داشته باشد [کار] در نمی آید.
- …
- کی بود تماس گرفت باهاش حرف زدی؟
- خانم صابری، مسئول بسیج دانشکده [...] .
- پس برو، معطلشان نکن.
- آقا مهدی خسته ام، حوصله شان را فعلاً ندارم. استراحت می کنم، بعد. ... کجا هستید آقا مهدی؟ ... کجا رفتید؟
--------------------------------------------------------------------------------
یا الله - 12/1/1386
خدایا! یک روسیاه می خواهد از شهید بنویسد، کمکش کن!
--------------------------------------------------------------------------------
باز هم پارسی بلاگ - 15/1/1386
چقدر ما باید بدبخت باشیم که در جواب آنها که میگویند پارسی بلاگ دینی است و وبلاگهای دینی را برمیگزیند، با قسم و آیه بخواهیم ثابت کنیم که اینگونه نیست! متأسفانه مجموعهی پارسی بلاگ توان کافی را برای دفاع از اصولی که با آن شناخته میشود، ندارد. وقتی یکی از کاربران، اصل ِ پرداختن به دفاع مقدس را زیر سؤال می برد، پارسی بلاگ نمیتواند از این اصل مهم و ارزشی دفاع کند، و به این پاسخ بسنده میکند که نه خیر، ما چنین قصدی نداریم و همه نوع مطلب را انتخاب میکنیم. همچنین هرگاه بحث دینی بودن پارسی بلاگ مطرح می شود، دوستان هیچ جواب منطقی و اصولی برای دفاع از دین ندارند و در مقابل فقط سعی می کنند با انتخاب چند مطلب ملّی، در عمل نشان دهند که خیلی هم – خدای نکرده – مذهبی نیستند. و اگر کسی هم پیدا بشود و در وبلاگی ]شیفت + کلیک کنید[ به این موضوع بپردازد، به جای اینکه این یاری را قدر بدانند، هشدار میدهند که شما انتقاد کنید، ما هم هر کاری دلمان بخواهد می کنیم ]شیفت + کلیک کنید[. از این منظر می توان نتیجه گرفت که دوستان اگر چه اهل ورع و تلاش برای رضای خدا هستند، ولی قادر به کنترل حاشیهها و پاسخ به شبهات (البته به صورت منطقی) نیستند. فقدان کارشناسانی که اهل بحث و مناظره باشند و یا عدم توانایی پارسی بلاگ در استفاده از این کارشناسان کاملاً مشهود است.
به جز موارد ارزشی و دینی، هر جا نیاز به پاسخ کارشناسی هست، دوستان پارسی بلاگ دچار سکوتی مرگبار می شوند. وقتی شخصی میآید میگوید (البته به اشتباه) که تمام منتخبین یا داستان نوشتهاند یا خاطره، و این گونه ارزش داستان و خاطره (دو ژانر مهم ادبی) را نادیده میگیرد، دریغ از یک پاسخ کارشناسانه و تبیین جایگاه خاطره و داستان. پاسخ این اشکال نیز همان سخن همیشگی آقای مدیر است که مدیران محتوایی انتخاب می کنند، تعدادی نهایی می شود و قصد داریم مدیران محتوایی را زیاد کنیم! بیچاره این دو ژانر مهم، و بیچاره آنها که از وقتشان میگذرند و در پارسی بلاگ مطلب می نویسند که به هنگام به سخره گرفته شدن، کسی قادر به دفاع از ایشان نیست. البته من شخصاً تا کنون هیچ داستانی (در معنای کارشناسی) میان مطالب پارسی بلاگ ندیدهام. خلاصه اینکه در پارسی بلاگ یک پاسخ برای تمام شبهات وجود دارد و به صورت کلیشهای ارائه میشود (همان مدیران محتوایی و اضافه شدنشان تا چندی دیگر). معتقدم از بین بلاگرها، عزیزانی که از پارسی بلاگ دفاع میکنند، بنا به خلوص و احساس تکلیف خودشان است و فکر میکنند اسلام به خطر افتاده است(!)، غافل از اینکه در بسیاری موارد مشکل از عملکرد غلط مدیریت پارسی بلاگ است. من شخصاً اشکالات این مجموعه را متوجه شخص مدیر میدانم، همچنان که افتخار نقاط قوت نیز برای ایشان است. مدیر نمیتواند مثل غربیها هر کار میخواهد انجام دهد و سپس قیافهِ بیطرفی بگیرد و با علم کردن تعدادی از دوستان نقش خود را بیرنگ نشان دهد، مگر انتخاب مدیران محتوایی با ارگان یا سازمانی خاص است؟ وقتی مدیر تمام تصمیمات را میگیرد، من زیر بار نمیروم که نقش او را نزدیک به صفر بدانم و حتی برای کسانی که به جای او سیبل شدهاند دلم میسوزد.
به جز بلاگرها، دیگرانی هم که دورادور پارسی بلاگ را تأیید میکنند، برای این است که به صداقت و تقوای دوستان ایمان دارند – که ما هم در این مورد شک نداریم – اما نمیدانند که چه ایرادات جدیای به لحاظ علمی به این مجموعه وارد است و به چه آسانی می توان آن را حل کرد. مشکل خیلیها این است که در مواجهه با یک بلاگر اکتیو که احیاناً به فنونی چون طراحی وب و نرم افراز نیز آشنایی دارد، برای او لزوماً شأنیت کارشناسی امور مختلف دینی، ادبی، هنریّ اجتماعی، سیاسی و ... نیز قائل هستند. و اگر کسی چون نگارنده با شجاعت به این مسائل بپردازد، به انواع اتهامات بسته میشود. امیدوارم بتوانم در آینده با توجه به استنادات و اشاره به روند برگزیدگان نشان دهم که این قابلیت (مطالب برگزیده و وبلاگ منتخب) حربهای در دست مدیر است تا به اهداف خاصش برسد و خیلی هم این طوری نیست که ضعیف یا قوی طبق یک مکانیزم بیشائبه انجام پذیرد.
دوستان این صراحت لهجهی ما را ببخشند، قسمت این بوده از دوستانی که شما جای پایشان را میبوسید (و البته ما نیز به همچنین) جا بمانیم و مورد لعن و غضب دوستان فعلی قرار بگیریم و البته حقمان است! این تنبلی و عقب افتادگی کم گناهی نیست، وقتی کلید دست خودت باشد و بتوانی عروج کنی، اما زندگی کثیف و روزمرهی این دنیا را انتخاب نمایی، چاره ای نداری به جز اینکه این عذاب نصیبت باشد و هر روز این لجن و منجلاب را تحمل کنی!
امام(ره) فرمودند:«نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمرهی خود به فراموشی سپرده شوند» و این تکلیف خودمان هم هست، ما خود را به فراموشی نمیسپاریم و محکم و ثابتقدم در صحنه هستیم از هر نوع رفیقبازی غیرالهی هم برائت میجوییم. روح شهید والامقام، بلبل نوجوان اهل بیت(ع)، محمد حسین مالکی نژاد شاد که میگفت:«دوستی اگر برای خدا باشد، هیچ مشکلی پیش نمیآید» و من درس میگیرم که: دوستی اگر برای خدا نباشد، پشیزی ارزش ندارد!
دعا بفرمایید.
پی نوشت: جدی نگیرید!
عشق فقط یک کلام
سیّدعلی والسّلام
جانم فدای امام خامنهای