سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امام خامنه‌ای: با رفتن سردار شهید قاسم سلیمانی به حول و قوّۀ الهی کار او و راه او متوقّف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او آلودند. (13 دی 1398)
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
جانم فدای امام خامنه‌ای
امیر عباس
فکر می‏ کنم کارهای زیادی هست که باید انجام بدهم و با امید زندگی می ‏کنم.
اخبار مرتبط با امام خامنه‌ای
جدیدترین خبرها
خبرهای برتر
خبرهای پربازدید
خبرهای برگزیده

فلسفه‏ی تبدیل گردان به گروهان، موقعیت ویژه‏ی جزیره مجنون جنوبی بود. ضمناً در این حالت میزان تلفات پایین می‏آمد. مسئله‏ی دیگر هنگام سال تحویل و ایام نوروز بود. سردار شهید کلهر می خواست تعداد بیشتری از رزمندگان عید را در کنار خانواده باشند. ما ایرانی‏ها مشغول هر کاری و در هر جای دنیا که باشیم، دوست داریم عید را در کنار خانواده بگذرانیم. آن سال هم تعداد زیادی از رزمندگان که در پشت خط و در مقرها مستقر بودند، می‏گفتند که اگر با ما کاری ندارید برویم عید را در کنار خانواده باشیم. حضرت امام خمینی(ره) در سخنانی با توجه به اهمیت حفظ جزایر مجنون، فرمودند که رزمندگان ما امسال عید را در جبهه می مانند. همین جمله کافی بود تا دیگر کسی حاضر نباشد به مرخصی برود.

به هر حال حرکت کردیم و به ابتدای هور رسیدیم. منطقه‏ای که به آن پشت دژ می گفتند. خاکریزهای بلندی که سنگرهای مختلف در آن ساخته شده بود. پتو گرفتیم و شب را در آنجا سپری کردیم. برای نخستین بار بود که می‏دیدم هواپیماها بمباران منور می گفتند. بمب‏ها خوشه‏ای بود و مانند چلچراغ مدت زمانی بیش از خمپاره‏ها و بمب های منور در هوا روشن می ماندند. اینجا منطقه‏ای بود که دشمن برای نخستین بار از بمب‏های شیمیایی به صورت گسترده استفاده کرد. نیروها به خوبی برای مقابله با حملات شیمیایی توجیه شده بودند. تمرین کرده بودند که ماسک‏ها را در کمتر از 9 ثانیه  بیرون آورند و به صورت بزنند. بادگیرهای پلاستیکی برای جلوگیری از رسیدن عوامل شیمیایی همیشه روی لباس ها پوشیده می‏شد.

گریز: زندگی روی خاک زیبا بود. روی خاک قدم می‏زدی، روی خاک می‏نشستی، روی خاک می‏خوابیدی و روی خاک سجده می‏کردی. بوی نم ِ هور. بوی خاک، طبیعت زیبای جزیره، آب و نی و پرندگان زیبا. پل‏های شناور ابداعی رزمندگان. رفت و آمد و شور و هیجان. هر از چند گاهی نوای آهنگران که از یکی از خودروها به گوش می‏رسید. شوخی بچه‏ها. تعارفات و تکه کلام‏ها که همه یک جوری با نام خدا آمیخته بود. می گفتی: خسته نباشی برادر! می گفت: کار برای خدا که خستگی ندارد! می گفتی: برادر شما می‏دانی تا کی بناست اینجا بمانیم؟ می گفت: بله ، این که سوال ندارد اخوی، تا هر وقت خدا بخواهد! می‏دیدی یک نفر با عجله و دوان دوان می آید و می گوید: دو نفر داوطلب می خواهم برای یک کاری که خدا خوشش بیاید. سه چهار نفر که با او می‏رفتند بقیه می‏دیدند مشکل حل شده منصرف می شدند. می‏گفت: خوب حالا بنشیند اینجا. همه می نشستند. چپیه‏اش را باز می‏کرد و سه تا کمپوت می‏افتاد روی خاک. با سرنیزه بازشان می کرد و می گفت: گفتم دو نفر حالا اشکالی ندارد با هم می خوریم. تو می‏گفتی: این بود کار برای خدا. می گفت: بله اخوی، شک داری؟ بخور بانشاط بشوی، برای خدا خوب بجنگی! و خودش نمی‏خورد. می گفت: هنوز سهمیه‏ها را نداده اند. تا نیم ساعت دیگر کمپوت‏ها را پخش می‏کنند. و بعد متوجه می شدی که سهمیه خودش و دو دوست دیگر را قبلاً گرفته و خواسته اند ایثار کنند. می‏توانید تجسم کنید که خوردن کمپوت گیلاس در آن فضا چه لذتی داشت؟ لعنت به تو! چرا نامش به یادت نمانده؟!


  + یکشنبه 86/1/5 - 5:2 عصر - نویسنده: امیر عباس
 
فهرست یادداشت های این وبلاگ
 
به نام خداوند جان و خرد
جمهوری اسلامی ایران


روایــت فجـــر


عشق فقط یک کلام

سیّدعلی والسّلام


جانم فدای امام خامنه‌ای جانم فدای امام خامنه‌ای جانم فدای امام خامنه‌ای


مشخصات وبلاگ
دوستان
آخرین یادداشت ها
روزانه
نوای وبلاگ
کلید واژه ها
آرشیو
امروز دوشنبه 103/2/10
وبلاگ سازمان بسیج مستضعفین basij سایت سازمان بسیج مستضعفین basij پایگاه سازمان بسیج مستضعفین basij
سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
خبرنامۀ وبلاگ