اشاره: طبق برنامه بنا بود این وبلاگ امروز با یک خاطره به روز شود. اما موردی پیش آمد و خواستم در وبلاگی نظر دهم که چون نظر طولانی شد، گفتم در اینجا به آن بپردازم.
بنا به توضیحات یکی از دوستان با وبلاگ یادداشت های امپراطور آشنا شدم. البته خیلی وقت پیش آن را دیده بودم، ولی جذب نشده بودم. شنیدم که یکی از مخاطبین این وبلاگ، داستان جانبازی و شهادت را باور نکرده است، آمدم با دقت پست ها را بررسی کردم. حالا نظر یک رزمنده را بخوانید که اتفاقاً نویسنده، کارشناس ادبی و داستان نویس است:
در اینکه یک اهل درد و جبهه رفته و دلاور در پشت مطالب وبلاگ قرار دارد شکی نیست. در اینکه قلم توانایی هم دارد شکی نیست و البته بیش از هر چیز به مطالعات فراوانش برمی گردد و در میان مطالب حتی من رد کتاب ها و فیلم های مورد علاقه ی نویسنده را هم گرفته ام و هاله ای از آن آثار که ناخودآگاه وبلاگ را آکنده است، می بینم. از زیاده گویی و اصرار بر استفاده از رموز و استعارات نیز نباید گذشت. این اصرار و افراط در حدی است که گاه رموز، هم را نقض می کنند و گاه معنا معطل می ماند و مخاطب فقط ردیف شدن کلمات را می بیند و خواننده عوام لذت هم می برد، بی اینکه از این لذت معرفتی یابد. به جز نقض و معطل ماندن معانی و معنا، در جاهایی هم می توانیم با اندیشه ی سزار این وبلاگ مخالف باشیم. آنجا که از عشق و زن می گوید و آنجا که می گوید تاریکی و نور، و حقیقت و اسطوره برابرند!
در مورد گم نامی نیز اینکه برادر رزمنده ای بخواهد گمنام بماند قابل قبول است، آن هم تا زمانی که باور پذیر باشد و منش و سخنانش نافی ارزش های دفاع مقدس نباشد. اما اینکه پس از شهادت نیز اطرافیان هیچ نشانی، حتی هیچ عکسی از او به نمایش نگذارند، به مخاطبان حق می دهد که اصل قصه را به چالش بکشانند. یک گمانه این است که یک برادر جانباز از خطه ی اصفهان، با سابقه ی دلاوری و رشادت و با عشق به شهادت، وبلاگی تاسیس کرده، قهرمانی مشابه خود در داستان هایش خلق کرده و اکنون آن قهرمان را به شهادت رسانده است و آرمان ها و اندیشه اش را به قید هنر آراسته است. و اگر جز این است بر اطرافیان است که پرده از این راز بردارند و من ِ هم سنگر یا آن خواهر ِ هم دل را از اشتباه بیرون بیاورند.
پ.ن: بعد از نوشتن مطلب این جمله را در میان نوشته های سزار دیدم که به نوعی گمانه ی مرا تأیید می کند: امپراطور این بار داستانی را میگوید و خودش را قهرمان آن میداند . چه فرق میکند به هر حال هر داستانی یک قهرمان نیاز دارد و من شجاعت به خرج میدهم و خودم را قهرمان این داستان میکنم. [لینک]
عشق فقط یک کلام
سیّدعلی والسّلام
جانم فدای امام خامنهای