سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امام خامنه‌ای: با رفتن سردار شهید قاسم سلیمانی به حول و قوّۀ الهی کار او و راه او متوقّف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او آلودند. (13 دی 1398)
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
جانم فدای امام خامنه‌ای
امیر عباس
فکر می‏ کنم کارهای زیادی هست که باید انجام بدهم و با امید زندگی می ‏کنم.
اخبار مرتبط با امام خامنه‌ای
جدیدترین خبرها
خبرهای برتر
خبرهای پربازدید
خبرهای برگزیده

یکی از دغدغه هایی که برای نسل اول انقلاب وجود دارد این است که مبادا فرهنگ انقلاب که در دفاع مقدس مجالی برای رشد و بالندگی پیدا کرده بود از بین برود و مبادا ارزش ها و مفاهیم انقلاب به نسل های بعد منتقل نشود!
مهم ترین، کاربردی ترین و مؤثرترین شیوه، استفاده از ابزارهای هنری است. حقیقت وقتی به شیوه ی هنری بیان شود، فطرت های زیبا پستد را جذب و شیفته می سازد و رفتار انسان ها را تحت تأثیر قرار می دهد.
یکی از مهم ترین ابزارهای هنری نیز داستان است. مخاطب داستان با عمل ذهنی وارد ماجراها می شود و ضمن همذات پنداری با اشخاص داستان، بدون تردید تحت تأثیر قرار می گیرد. حال باید دید که آیا هنرمندان و نویسندگان انقلاب و دفاع مقدس توانسته اند از این ابزار بهره ببرند یا خیر؟
ادامه مطلب...

  + پنج شنبه 85/6/16 - 6:0 عصر - نویسنده: امیر عباس
 

در برخی مطالب وبلاگ و تبادل نظری که در بخش نظرات با دوستان داریم، نکاتی در خصوص چسبیدن افرادی به پیکره ی ادبیات پایداری و توزیع ناعادلانه ی جوایز مطرح بود. ذکر این توضیح ضروری است که دعوا بر سر چند عنوان و تعدادی سکه نیست! اگر هم هست بنده چنین داعیه ای ندارم. ایراد بنده به این است که برخی نویسندگان به لحاظ اندیشه مشکل دارند و ارزش های دفاع مقدس را در آثار داستانی شان لگد مال می کنند، آن گاه جایگاه های ارزشی را اشغال می کنند و جوایز هم از طرف تیم خودشان به خودشان تعلق می گیرد!

اگر آثار این نویسندگان به لحاظ درون مایه و محتوا مشکلی نداشت، اهمیتی نداشت که به جای دهم شدن و دریافت نیم سکه، مثلاً اول شود و 10 سکه جایزه بگیرد. در هر جشنواره ای چنانچه پس از داوری ِ آثار، تیم داوری تغییر کند، برگزیده ها نیز به صورت طبیعی تغییر می کند ؛ چرا که عنصر سلیقه نقش مهمی در گزینش ها دارد و البته نبود دستورالعمل تدوین شده نیز مزید بر علت است.

این نکته یادآوری شد تا کسانی گمان نکنند اگر گاهی انتقادی می شود، دغدغه ی جایزه وجود دارد و مثلاً اگر منتقدین به جوایزی برسند، مشکل حل می شود، نه خیر! ایراد ارزشی است و منتقد را نمی توان خرید. حتی شاید بد نباشد اشاره کنم که نویسنده ی همین سطور هرگاه در جشنواره ای شرکت جسته، به لطف خدا از رتبه بی نصیب نمانده است. اما هم بنا به مشکلات روزگار و هم به دلیل اهم تشخیص دادن برخی امور فرهنگی و در یک کلام به خاطر رسیده به دغدغه ها، گاه جشنواره ها را از دست داده است. حتی گاهی نوشتن با زحمت فراوان در چنین وبلاگی را، از نوشتن برای جشنواره مهم تر تشخیص داده است.


  + چهارشنبه 85/6/15 - 10:0 صبح - نویسنده: امیر عباس
 

پایداری و دلاوری حزب الله دشمن را منکوب و جلوه های نصرت الهی را در معرض دید جهانیان قرار داد. حزب الله لبنان نماد بیزاری از ذلت و مبارزه برای عدالت و آزادی و سید حسن نصر الله مصداق آیه ی انّی جاعلٌ فی الارض خلیفه است. پس نه عجب که دشمن نیز چنین لب به اعتراف و ستایش حزب الله گشوده است:
فرمانده ی ستاد ارتش رژیم صهیونیستی: هیچ ارتشی در دنیا قدرت مقابله با حزب الله را ندارد.
زئیف شیف، استراتژیست معروف اسرائیلی: باید اعتراف کنیم که از حزب الله شکست خورده ایم و این شکست پی آمدهای وحشتناکی برای اسرائیل به دنبال دارد.
واشنگتن تایمز: پیروزی حزب الله بر اسرائیل می تواند تأثیر عمیقی در آینده ی خاورمیانه داشته باشد.
روزنامه ی هاآرتص رژیم صهیونیستی: می خواستیم ساختار خاورمیانه را تغییر دهیم، ولی حزب الله را قهرمان کردیم!
زود دویچه سایتونگ: شکست ناپذیری حزب الله کابوسی است که اسرائیل را رها نمی کند.
نیویورکر: دوران خوش امنیت اسرائیل تمام شده است.
آسوشیتدپرس: دشمنان سیدحسن نصرالله هم او را ستایش می کنند.
تایمز لندن: حزب الله ارتش اسرائیل را به لرزه درآورده و آینده اسرائیل در خطر است.
...
بسیاری از استراتژیست های غربی با اشاره به ضربه ی سختی که رژیم صهیونیستی از حزب الله دریافت کرده است و با استناد به شکست هیمنه ی ارتش رژیم صهیونیستی و تحقیر آن، بر این باورند که رژیم صهیونیستی جرئت حمله ی دوباره به حزب الله را ندارد و طرح آمریکا برای حمله به برخی از کشورهای دیگر خاورمیانه نیز قابلیت اجرایی خود را از دست داده است.
نصر من الله و فتحٌ قریب.

 

پی نوشت: پیام تبریک رهبر معظم انقلاب به سید حسن نصرالله ‍‍‍‍‍[لینک]


  + شنبه 85/5/28 - 8:0 صبح - نویسنده: امیر عباس
 

به دنبال اهدای هزینه گل کاری خودرو به حزب الله لبنان صورت گرفت:
هدیه ی جمعی از جوانان مذهبی و مدال آوران کشور به عروس و داماد لاهیجانی
در پی کمک مالی یک عروس و داماد لاهیجانی به حزب الله لبنان، یکی از هیئت های مذهبی تهران و جمعی از جوانان مخترع مدال آور کشور، در مجموع مبلغ 4 میلیون ریال به این زوج گیلانی کمک کردند.
به دنبال چاپ خبری مبنی بر اهدای یکصد هزار تومان هزینه گلکاری ماشین یک عروس و داماد لاهیجانی به حزب الله لبنان، یکی از هیئت های مذهبی تهران که از جوانان و نوجوانان دانش آموز و دانشجو تشکیل می شود، اعلام کرد که دو برابر این مبلغ که معادل 200 هزار تومان می شود، به عنوان هدیه ی ازدواج به این عروس و داماد گیلانی اهدا می شود.
همچنین جمعی از جوانان مخترع مدال آور در مسابقات سوئیس و مالزی نیز در تجلیل و قدردانی از اقدام این زوج گیلانی، مبلغ 200 هزار تومان به عنوان هدیه ی ازدواجشان اهدا کردند.
شایان ذکر است این عروس و داماد لاهیجانی به منظور همدردی با نیروهای مقاومت حزب الله لبنان در جنگ با سربازان رژیم صهیونیستی، ماشین عروسی خود را با پرچم حزب الله لبنان و عکس های سیدحسن نصرالله تزیین و هزینه ی تزیین و گل کاری ماشین را به حزب الله کمک کردند.
منبع:کیهان


  + چهارشنبه 85/5/25 - 2:0 عصر - نویسنده: امیر عباس
 

اشاره: این مطلب ادامه ی ورود به کادر، و به نوعی ادامه ی مطالب ورود به کادر، مقر انرژی اتمی و نخستین اعزام است.

بعد از صحبت با آقای علوی فهمیدم که در غرب عملیات است و به هیچ وجه بنا نیست که من به منطقه ی عملیاتی اعزام شوم؛ چون از طرفی یکی مثل من را در تعاون نیاز داشتند و از طرف دیگر سن و سال و جثه را در نظر گرفته بودند. دوباره زدم به سیم آخر. به مسئول تعاون گفتم که اگر بنا بود به این حرف ها توجه کنم الآن باید قم باشم. کلیدهایم را تحویل دادم و موقع حرکت بچه ها وسایلم را جمع کردم و به همراه آنها جلو اتوبوس ها به خط شدیم. برادر خلیفه ای آمد و برایم صحبت کرد. از ولایت و شئون فرماندهی گفت و اینکه اگر به حرفش گوش نکنم با ولایت فقیه مخالفت کرده ام. جوابی نداشتم که به او بدهم. وقتی از سلسله مراتب و مخالفت با ولایت صحبت می کرد، تقریباً به گریه افتاده بودم، اما مصمم بودم که کوتاه نیایم. فقط نمی دانستم که اگر متوسل به زور شود چه باید بکنم؟ خوش بختانه زوری در کار نبود. برادر خلیفه ای حالت قهر به خود گرفت و من به همراه نیروها سوار اتوبوس شدم. برادر خلیفه ای هم با راننده ی واحد و تویاتای وانت به عنوان مسئول کاروان همراهمان شد. در راه هر جا برای نماز یا استراحت می ایستادیم، برادر خلیفه ای به من چنان اخم می کرد که می ترسیدم.

روز بعد به روستای چنگوله ی مهران رسیدیم. نزدیک نماز ظهر بود. روستا محل استقرار لشکر بود و محدوده ی وسیعی از آن به بهداری تعلق داشت. یک خانه ی بزرگ تبدیل به درمانگاه و اورژانس و به اصطلاح تبدیل به پست امداد شده بود و چند خانه ی دیگر محل استراحت و یا منزل مسکونی نیروها بود. دو اتاق شیک – از نوع روستایی اش – به گروه ما تعلق گرفت. بعد از استقرار، وقتی نماز خوانده شد و ناهار مختصری خوردم، آقای خلیفه ای آمد و به محض ورود خطاب به جمع گفت:«مبارک است.» من که تصمیم گرفته بودم گردشی در روستا بکنم، از آقای خلیفه ای پرسیدم:«برنامه چیست؟» با اخم گفت:«شما را نمی دانم، اختیارت با خودت است! ولی بچه ها امروز استراحت می کنند.» و وقتی که از کنارش رد شدم تا بیرون بروم گفت:«اگر من مسئولت هستم باید برگردی.» اعتنا نکردم و ابتدا به درمانگاه رفتم. مسئول درمانگاه را دیدم و با او آشنا شدم. از وسایل و تجهیزات آنجا پرسیدم. در نوع خودش و در شرایط جنگی، درمانگاه مجهزی بود. فهمیدم که از امدادگرها در این درمانگاه به صورت کشیک استفاده می کنند. به او گفتم که بعد از ظهر برایم کشیک بگذارد. وقتی داشت از زبان آقای خلیفه ای می گفت که امروز نیازی به کار کردن ما نیست، آقای خلیفه ای هم به درمانگاه رسیده بود. به مسئول پست امداد گفتم :«ایشان خودشان به من گفتند اختیارم با خودم است، شکر خدا هوای مرا همه جوره دارند.» برادر خلیفه ای باز هم اخم کرد. مسئول پست امداد که یک پاسدار رسمی و پزشک یار بود، گفت که ساعت 4 آنجا باشم. به او گفتم که من می خواهم گشتی در روستا بزنم اشکالی ندارد؟ گفت نه و به راه افتادم. خانه هایی که به بهداری تعلق داشت در بلندترین نقطه ی چنگوله بود و به همین دلیل برای دیدن روستا به سمت مرکز آن پایین رفتم. چنگوله در ساحل یک رودخانه ی زیبا ساخته شده بود. در یکی از پیچ های رودخانه تعداد زیادی از نیروهای لشکر را دیدم که شنا می کردند. در آن قسمت، رود به یک تپه ی صخره ای رسیده بود و یک پیچ نود درجه ایجاد شده بود و آنجا به شکل یک استخر درآمده بود. چون شنا بلد نبودم، وقتی مطمئن شدم قسمت کم عمق هم دارد، لباس هایم را درآوردم و مشغول آب تنی شدم. با اینکه نزدیک ساحل بودم، ولی به دلیل سرعت آب و تلاطمی که از شنای نیروها ایجاد می شد، چند بار آب خوردم. آب مزه ی بدی داشت. بعدها فهمیدم که حاوی املاح معدنی و گوگرد است. بعد از آب تنی، زیر آفتاب به سرعت خشک شدم و لباس هایم را پوشیدم. در میان روستا و زیر درختان به یک سلسله چادر رسیدم. از روی تابلوها فهمیدم متعلق به گردان سیدالشهدا است. در اکثر چادر ها نیروها درازکشیده بودند و استراحت می کردند. برخی که بیدار بودند مشغول مطالعه یا نوشتن بودند. حال و هوای چادرها را باصفاتر دیدم. پس از گشتی مختصر به پست امداد رفتم. چون نیروها اغلب استراحت می کردند، مسئول شیفت به اتاق استراحت رفت و تأکید کرد که اگر مشکلی بود حتماً اطلاع دهم. البته شنیده بودم که مراجعات معمولاً به دلیل بیماری است و به همین دلیل کسانی موفق تر بودند که به مسائل پزشک و بیماری ها آشنایی بیشتری داشته باشند. روپوش سفید رنگی را که به همراه آورده بودم پوشیدم و از قفسه ی کتاب ها یک کتاب اطلاعات دارویی بیرون آوردم و مشغول خواندن شدم. به این صورت که از قفسه دارویی را انتخاب می کردم و سپس با مراجعه به کتاب اطلاعاتش را به خاطر می سپردم.

ناگهان چند نفر با سر و صدا وارد شدند. یک از آنها چپیه ای را روی پیشانی گرفته بود و رنگش پریده بود. پرسیدم:«چی شده؟» و یکی از همراهان توضیح داد که در حین شوخی و سنگ پرانی سنگ به پیشانی اش خورده و چون از بخیه می ترسیده به زور آورده اندش. به همان که توضیح داد گفتم که بماند و خطاب به بقیه گفتم:«بیرون.» بعد از کشمکشی کوتاه همراهان را به بیرون فرستادم و به کمک دوست مصدوم مشغول شست و شوی زخم و بخیه زدن شدم. به هنگام تزریق آمپول بی حسی موضعی، برادر بسیجی التماس می کرد که بخیه نزنم. می گفت:«به خدا خوش زخم ام، رویش را ببند خودش خوب می شود!» خلاصه در حین بخیه زدن بودم که دیدم مسئول پست امداد با شتاب وارد شد و گفت:«صبر کن ببینم.» از قرار بسیجیانی که بیرون پست امداد بودند، از ترس کم سن و سالی من رفته بودند و اطلاع داده بودند. با تکان دادن پنس و اشاره به او فهماندم که مشکلی نیست و بی خود مصدوم را نترساند. وقتی محل زخم را نگاه کرد طوری گفت «آفرین» که خیال آن بسیجی و همراهانی که سرک می کشیدند راحت شد. بالای ابرویش نیاز به حدود 5 بخیه داشت و مشغول انجام آن بودم. به دلیل اینکه با اصرار خودم نوبت کشیک را قبول کرده بودم (که البته به دلیل شلوغی و ماجرا جویی ام بود) و با این اتفاق و زدن بخیه ها، خیلی زود به عنوان یک امدادگر کار بلد و علاقمند معروف شدم. روز بعد با کادر بهداری آشنا شدم و فهمیدم که این همه امدادگر برای کار کردن در این پست امداد نیاز نیست. بنا بود اکثر آنها در گردان های رزمی تقسیم شوند. حتی به ذهنم خطور نکرد که به گردان بروم. تا همان جا هم با سلام، صلوات و با تمرّد رفته بودم. ولی فکرش را که می کردم، می دیدم حضور در گردان رزمی و شرکت در عملیات، آن چیزی است که به خاطرش این همه زحمت کشیده ام!


  + چهارشنبه 85/5/18 - 6:0 صبح - نویسنده: امیر عباس
 

اشاره: حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلا‌ب اسلا‌می در پیام مهمی خطاب به جهان اسلا‌م با محکوم کردن شدید فاجعه قانا، سکوت و بی اعتنایی سازمان ملل و سازمان های مدعی حقوق بشر در قبال جنایات رژیم صهیونیستی در لبنان تاکید کردند :  امروز حزب الله خط مقدم دفاع از امت اسلامی و همه ملت های منطقه است و ملت مقاوم لبنان و مجاهدان شجاع آن سرزمین، با ادامه ی پایداری در مقابل شرایط تحمیلی رژیم صهیونیستی، دولت خبیث امریکا و دولت بدنام ‌انگلیس, روح مقاومت را بیش از پیش در دنیای اسلام زنده خواهند کرد. متن پیام ولی امر مسلمین به این شرح است :

                       

بسم الله الرحمن الرحیم

فاجعه ی سهمگین قانا، دل های ما را لبریز از درد و اندوه کرده و ما و دیگر ملت های مسلمان و همه ی آزادگان جهان را سوگوار و خشمگین ساخته است.

آن کودکان معصوم، آن تن های ضعیف و رنجور، آن دل های وحشت زده و کوچک، به چه گناهی کشته شدند؟ دل آتش گرفته ی مادران و پدران آنان چرا باید به دست صهیونیست های خون خوار و حامیان مست و مغرور امریکایی، این چنین کباب می‌شد؟ بیست روز بمباران بی وقفه ی لبنان، بیست روز جنایت در حجم انبوه، ویران سازی یک کشور و قتل عام غیرنظامیان در آن و فاجعه‌ای همچون کشتار قانا، از کدام پشتوانه ی منطق و استدلا‌ل برخوردار است که دنیای مدعی تمدن و سازمان ملل و دولت ها و سازمان های مدعی حقوق بشر این گونه در برابر آن خون سرد و بی تفاوت اند؟!

دنیای اسلا‌م تا کی باید وجود سراپا فتنه و شرّ رژیم صهیونیستی را تحمل کند؟ دولت های اسلا‌می تا کی باید دست امریکای جنگ افروز و مستکبر را در این منطقه حساس باز بگذارند؟ آنچه در لبنان اتفاق افتاد، حقوق بشر امریکایی را برای همه معنا کرد و خاورمیانه‌ای را که دولت امریکا در پی آن است نشان داد. امروز برای همه روشن شده است که تهاجم به لبنان نقشه‌ای از پیش طراحی شده و اقدامی امریکایی – صهیونیستی، به عنوان گامی اساسی در راه تسلط بر خاورمیانه و جهان اسلا‌م بوده است. بوش و همکاران امریکایی وی به همان اندازه در فجایع لبنان گنه کارند که سران خبیث و رو سیاه رژیم صهیونیستی! و سکوت سازمان ملل و بیشتر دولت های غربی و حمایت برخی از دولت ها، همچون دولت بدسابقه و بدنام انگلیس، آنان را نیز به اندازه‌های مختلف در قضاوت امروز و فردای بشریت و در مؤاخذه و عقوبت عظیم الهی، مسئول و شریک جرم می سازد. امروز ملت های مسلمان بیش از همیشه از امریکا متنفر و بر آن خشمگین اند.

دولت های آنان، نیز حتی آنها که ملا‌حظات سیاسی موجب محدودیت آنهاست، از این همه تعدی وقاحت آمیز و مستکبرانه بیزار و بر آن معترض اند. رژیم امریکا با حمایتش از جنایت ها و جنایتکاران صهیونیست و با تجاوز آشکارش به حقوق ملت های مسلمان، باید منتظر سیلی سخت و مشت کوبنده ی امت اسلا‌می باشد. ایستادگی ملت لبنان و مجاهدت قهرمانانه حزب الله و اقتدار برخاسته از ایمان و صبر و توکل آنان، نماد دیگری از بیداری دنیای اسلا‌می و عزم راسخ آن در برابر دشمنی ها و کین توزی ها است. مشت پولا‌دین جوانان مؤ من و شجاع و مظلوم لبنانی، اکنون بر چهره ی زشت متجاوزان فرود آمده و شیشه ی غرور مستانه ی آنان را شکسته است.

سیاست راهبردی امریکا ایجاد ناامنی و بحران و جنگ در این منطقه است. بدانند که هرچه ناامنی را گسترش دهند، ملت ها را بر خود خشمگین تر و دنیا را برای خود ناامن تر خواهند کرد. رفتار و خوی تجاوزگرانه ی امریکا و اسرائیل، روح مقاومت را بیش از پیش در دنیای اسلا‌م زنده خواهد کرد و ارزش جهاد را برای انان نمایان تر خواهد ساخت. دنیای اسلا‌م و جوانان مسلمان در همه کشورهای اسلا‌می بدانند که راه مقابله با گرک وحشی صهیونیزم و تجاوزگری شیطان بزرگ، جز مقاومت فداکارانه نیست. تسلیم و انقیاد در برابر دولت مردان ماجراجو و فتنه گر امریکا بر طمع و جسارت آنان می افزاید و کار را بر ملت ها سخت تر می کند. اگر لبنان تسلیم تجاوز اسرائیل و امریکا می شد و اگر جوانان مجاهد حزب‌الله و مردم مظلوم جنوب، رنج این دفاع مقدس را به جان نمی خریدند، محنتی بلند مدت و ذلتی روز افزون، همه ی ملت لبنان را تهدید می کرد و ادامه ی این روند تهاجمی، تمام این منطقه را در بر می گرفت.

امروز حزب الله خط مقدم دفاع از امت اسلا‌می و همه ملتهای این منطقه است. برای دشمن صهیونیستی دین و آئین و مسجد و کلیسا و شیعه و سنی فرق نمی‌کند! رژیمی است نژادپرست و متجاوز و سفاک، اگر مانعی در راه خود نبیند، از هیچ جنایتی به هر گروه و هر ملت روگردان نیست. ملت های منطقه و فرقه های اسلا‌می و پیروان دین های مختلف در لبنان و در همه ی کشورهای اسلا‌می باید دست اتحاد به یکدیگر دهند و نگذارند تفرقه ی آنان موجب قوت دشمن شود.

ایران اسلا‌می، مقاومت در برابر زوگویی ها و تجاوزگری های امریکا و شرارت های رژیم صهیونیستی را وظیفه ی خود می‌داند و در کنار همه ی ملت های مظلوم، به ویژه مردم عزیز لبنان و ملت مبارز فلسطین خواهد ایستاد.

امریکا که با حمایت صریح خود از کشتار غیرنظامیان لبنانی و مخالفت صریح با آتش بس در لبنان و کمک تسلیحاتی مالی و سیاسی به متجاوزان صهیونیست، عملاً مجرم صحنه ی این فجایع بزرگ است، اکنون درصدد آن است که با تحمیل شرایط خود بر ملت و دولت لبنان، ظلمی مضاعف را بر آنان وارد آورد. بی شک آن ملت مقاوم و آن مجاهدان شجاع، زیر بار چنین ظلمی نخواهند رفت و جز بر اساس مصالح خود تصمیمی نخواهند گرفت.

این جانب، مصائب وارد آمده بر ملت لبنان، به ویژه فاجعه ی بزرگ قانا را به آن ملت عزیز و به مجاهدان نستوه و به برجستگان و مسئولا‌ن سیاسی آن کشور تسلیت می گویم و همدردی ملت بزرگ ایران را با آنان اعلا‌م می کنم. سلا‌م بر ملت لبنان , سلا‌م بر حزب الله پیروز و سلا‌م بر رهبر دلا‌ور و مومن عربی سید حسن نصرالله. قال الله تعالی : فاصبر ان وعدالله حق و لایستخفنک الذین لایوقنون.

سید علی خامنه‌ای - دهم مرداد 1385


  + چهارشنبه 85/5/11 - 4:28 عصر - نویسنده: امیر عباس
 

                   
نامت، وحشتی است که با هر موشک
شلیک می‌شود
و تل‌آویو را می‌لرزاند
و گله خوک‌ها را فراری می‌دهد
نامت صاعقه‌ای ا‌ست ناگهان
که می‌پیچد
و شمشیری‌ است که دو نیم می‌کند
نامت زلزله‌ای است
که با 10 ریشتر در حیفا منجر می‌شود
و در تمام جهان طنین می‌اندازد
و دندان گراز را در بنت جبیل می‌شکند
نامت توفان است
پیش از آنکه تخمین بزنند
فرو می‌پچید و می‌پیچاند
و مانند پنجه‌های عقاب
بر بدن طعمه فرو می‌رود
نامت تیری است
که در امتداد نگاهت
آرامش دشمن را نشانه می‌رود
رگباری‌ است که بر دشمن می‌بارد
اضطرابی است که دل صهیونیزم را فرا گرفته است
کابوسی‌ است
که رؤیای اشغال‌گران را سیاه می‌کند
نامت پرچمی ا‌ست که می‌وزد
و بر دوش رزمندگان در اهتزاز است
و نسیم را به عدالت تقسیم می‌کند
نامت موشک است
که مرکاوا را منفجر می‌کند
و از هلی‌کوپتر تروریست نمی‌ترسد
نامت
فریاد مطنطنی است
که در حنجره‌ها جاری ا‌ست
چون آبشار
که در جنگل
و توفان
که در دشتها
و موج
که در دریاها جریان دارد
نامت
آذرخش است، پنهان در ابرها
نامت
نسیمی است که می‌وزد
و آرامش را هدیه می‌کند
نامت
مظلومی است که در زیر آوار قانا
نفس می‌کشد
و با هر شهیدی تشییع می‌شود
و با هر مجروحی
بیمارستان‌ها را معطر می‌کند
نامت
سپیده‌ای است برپیشانی صبح
که شب را فرو می‌پیچید
نامت پایداری ا‌ست
نامت پنجره‌ای‌ است
گشوده بر باغ‌های ایمان
که آفتاب را به میهمانی فرا می‌خواند
                  
نامت بهار است
که از دریچه دل‌ها وارد می‌شود
و قلب‌ها را به تسخیر خدا در می‌آورد
نامت بشارت است
و امت را نوید پیروزی می‌دهد
نامت تکیه‌گاهی‌ است مطمئن
پناهگاهی ا‌ست محکم
و سایه‌بانی ا‌ست مهربان
برای دل‌های مجروح
کودکان زخمی
زنانی شوی مرده
نامت، امید به آینده‌ است
نامت التیام زخم‌های لبنان است
و تبسمی که بر لبان لبنان
خواهد شکفت
                  

شعر از حسین اسرافیلی

بازگشت به صفحه ی اصلی


  + سه شنبه 85/5/10 - 6:0 عصر - نویسنده: امیر عباس
 

 
امروز – سه شنبه – روز همبستگی با مردم لبنان نامیده شده است. جنایات بی شرمانه ی رژیم صهیونیستی و سکوت مرگبار مجامع بین المللی، خون مسلمانان و آزادگان جهان را به جوش آورده است. شمار زیادی از جوانان انقلابی مان خواستار حضور در جبهه ی نبرد با رژیم صهیونیستی هستند و اکنون حداقل کاری که می توان انجام داد، کمک مالی به ملت تحت ستم و مقاوم لبنان است.

 
امروز روز امتحان الهی است و امید است که از این امتحان سربلند بیرون آییم. باید در حد توانمان در این امر مهم شرکت کنیم. اگر توان مالی مان کم است، از اهدای کمک منصرف نشویم و اگر توانمان زیاد است، به مبالغ پایین اکتفا نکنیم که بهترین مصرف مال جایی است که رضایت خدای بزرگ را در پی داشته باشد. امروز هر مبلغی که به مردم لبنان کمک کنیم، در واقع برای خود و آخرتمان ذخیره کرده ایم و در واقع آن مبلغ را به دست آورده ایم. خدایا به ما توفیق بده که این امتحانت را با سربلندی پشت سر بگذاریم.


  + سه شنبه 85/5/10 - 4:1 صبح - نویسنده: امیر عباس
 

اشاره: این مطلب ادامه ی مقر انرژی اتمی، و به نوعی ادامه ی مطلب نخستین اعزام است.

مسئول بهداری لشکر برادر پاسدار سید محمد علوی1 بود. قدی نسبتاً کوتاه داشت و در نگاه اول چیزی که در ظاهرش نمی شد دید، فرماندهی بود. همیشه لبخندی به لب داشت و زیاد مزاح می کرد. در عین حال وقار و نفوذ کلام عجیبی داشت و از همین رو همیشه در نظرم یک فرمانده تمام عیار بود. فرمانده ای که در عین خودمانی بودن با نیروها جَذَبه و جَذْبه ای خاص داشت. معاون واحد بهداری هم یک برادر بسیجی بود به نام آقای خلیفه ای.

همه چیز مقر و نیروها برایم جالب بود و می خواستم همه چیز را حس کنم. رفتارم برای دوستان عجیب بود. مثلاً وقتی به مقر ادوات می رفتم و از تانک ها و نفربرها عکس می گرفتم و یادداشت برمی داشتم، مرا ندید بدید می دانستند و می گفتند:«بابا اینها همیشه اینجاست!»

یک از روزهای اول حضور در مقر، موقع نماز ظهر به جای رفتن به نمازخانه، در مقر به گردش پرداختم. (چون به تکلیف نرسیده بودم گاهی به نماز نمی رفتم). تماشای همه چیز برایم لذت بخش بود. کوچه پس کوچه های بین کانتینرها، بندهای لباس، زمین های بازی، پارکینگ ادوات با تانک ها و نفربرهای پهلو به پهلوی هم، توپ های ضد هوایی و ... . در همان حال حس کردم که کسی تعقیبم می کند یا از داخل یکی از کانتینرها مرا زیر نظر دارد. آن موقع ها حس ششم نسبتاً خوبی داشتم و آن را جدی می گرفتم. بعد از ناهار برای گرفتن وضو و خواندن نماز ظهر و عصر از کانتینر بیرون رفتم. برادر خلیفه ای همراهم شد. در راه از جهاد و فلسفه اش پرسید و من هم مثل یک دانش آموز در امتحان شفاهی، پاسخ می دادم. مسیر سؤال ها و بحث به نماز چرخید و اینکه همه ی مجاهدت ها به خاطر نماز است و باید به بهترین شکل اقامه شود. بعد جمله ای گفت که بازتابش در ذهنم این بود که نماز جماعت در جبهه واجب است! خواستم بگویم که من از شما تقلید نمی کنم، اما دیدم بی ادبی است. گفتم:«چرا امروز ظهر مرا تعقیب می کردید؟» گفت :«من را به جای برادر خودت بدان و مطمئن باش که من هم همین طور فکر می کنم.» بعد پرسید:«تسبیح داری؟» فکر کردم می خواهد به امانت بگیرد؛ گفتم که نه من اصلاً تسبیح دست نمی گیرم. دست در جیب خود کرد و یک تسبیح نو بیرون آورد و به من داد. از رفتارش فهمیدم که هدیه است. وقتی تشکر کردم گفت:«قابلی ندارد، مال تبلیغات است.» ...

روزها می گذشت و نیروها عملاً بی کار بودند. البته ساعات به نحوی پر می شد. از مطالعه و نامه نگاری و بازی گرفته تا دعا و نیایش و تلاوت. برادر خلیفه ای هر وقت مرا در جمع می دید می گفت:«این امیر یک دقیقه هم آرامش ندارد». به جز محبت، معلوم بود که این جمله پیام دیگری هم داشت. شلوغی من توی ذوق می زد و خودم این را نمی دانستم. حدود یک ماه که از بودنمان در مقر انرژی اتمی گذشت، یک روز برادر علوی مسئول بهداری لشکر آمد و گفت:«از امروز برو به اتاق تعاون و همان جا ساکن شو!». منظورش بخش تعاون از واحد بهداری لشکر بود. در این بخش امانات رزمندگان و ساک هایشان تحویل گرفته می شد و فهرست مشخصات و شماره پلاک های نیروها ثبت می شد. به همین راحتی داخل کادر و مسئولین شده بودم. به همین دلیل و به این خاطر که از بی کاری درمی آمدم خوش حال شدم. مسئولیت ثبت مشخصات به من سپرده شد. کسی که مسئول تعاون بود  می گفت:«فکر نکن پارتی بازی شده ها، چون همیشه خودکار و کاغذ دستت گرفتی، گفتند از این دیوانه کس بهتری پیدا نمی شود فهرست ها را مرتب کند!»

همه ی نیروهای امدادگر ساک ها را تحویل دادند و یک کوله پشتی ساده تحویل گرفتند. بعد هم همه پلاگ گرفتند و به گردن آویختند. به زودی معلوم شد که نیروهای امدادگر و بهداشت ِ واحد بهداری لشکر، به منطقه ای در غرب منتقل می شوند. البته به جز کسانی که در مقر مسئولیتی به عهده داشتند، مثل من! تازه فهمیدم که قضیه چیست! با خود فکر کردم که من این همه آموزش ندیده ام که حالا نگهبانی ساک های مردم(؟) را بدهم. می روم به آقای علوی می گویم که این مسئولیت مال خودتان، به هر کس که می خواهید بدهید، چون من هم می خواهم اعزام شوم. پاورقی: 1- برادر پاسدار سید محمد علوی در تاریخ 7/12/1362 در سن 22 سالگی و در عملیات پیروزمندانه ی خیبر به شهادت رسید.


  + دوشنبه 85/5/9 - 7:0 عصر - نویسنده: امیر عباس
 

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

اشاره: وبلاگ انفجار سنگ (لابد در راستای هم دلی؟!) به یکی از نظرات این جانب در مورد شعری خرده گرفته است. مخاطبین روایت فجر کم و بیش در جریان امر هستند. درج پیام این جانب و ذکر نکاتی در این زمینه ضروری به نظر می رسد.

پیام این جانب: به نام خداوند جان و خرد. بحثی با مدیریت داشتیم که دوستان کم و بیش در جریان اند. شعر (تو ننگ عربی...) از یک سو سید حسن را غیر مستقیم هجو می کرد و از سوی دیگر پاسخ غیر عاقلانه ای به شاهان سعودی داشت. این هم کوته بینانه بود چون در جهان شاهان سعودی را نماد اسلام می دانند و ما در برخورد با هر پدیده باید بازتاب جهانی اش را فکر کنیم. در غربی که مردمش فرق ایران با ایراک (عراق) را نمی فهمند و درست نمی دانند صدام متعلق به کدام است و خمینی متعلق به کدام، چنین برخوردهایی را غول های رسانه ای به اختلاف و تزلزل مسلمین جا می زنند و به همین راحتی قافیه جنگ روانی از دست می رود. شاهد هم از غیب رسید. سید حسن نصر الله مطالب در خور تاملی گفته است: وی در واکنش به صدور فتوای روحانیون عربستان سعودی که کمک به حزب الله را تحریم کرده بودند، گفت: برخی اظهارات یا مواضع یا فتواهایی صادر می شود که بر وحدت موضع یا ارزشی بودن نبرد تاثیر می‌گذارد که نباید تحت تاثیر قرار بگیریم و درباره هرگونه واکنش نامناسب به این اظهارات و فتواها هشدار می دهم زیرا واکنش‌های نامناسب ما مانند همان فتوایی خواهد بود که در نهایت به نفع دشمن ما و دشمن امت ما خواهد بود. [فارس نیوز] کاربران گرامی! مسئولین ارجمند! به هوش باشید!

توضیحات: 1- اشکالی که من به شعر «تو ننگ عربی ...» گرفتم، در جمع دوستان و متخصصین مورد تأیید قرار گرفت، اما بنا به علاقه ی عوام به این شعر، بهتر دانستیم که موضوع را پی نگیریم.

2- این جانب گفته بودم که حتی بیان مطالب غلط از زبان یک شخصیت منفی و دروغ گو نیز می تواند در ذهن ها تبعات منفی داشته باشد. وقتی دوست ارجمند، مدیر محترم پارسی یار، جناب آقای فخری قبول نکردند، داستانی نوشته شد [لینک] که طی آن نظر این جانب اثبات شد و به تأیید آقای مدیر پارسی بلاگ نیز رسید.

3- مهم تر از همه، وبلاگی که به نظر من ایراد گرفته، گفته است که این جانب روی وحدت مسلمین نظر داشته ام. اگر ایشان کمی – فقط کمی – دقت می کرد، متوجه می شد که آن جمله نقل قول از سید حسن نصرالله بود!!! به عبارت دیگر، طرف مطلبی نوشته است و تیتری انتخاب کرده است (وحدت با چه کسی؟) که از این جانب غلط بگیرد، در حالی که کل مطلب انتقادی اش، علیه سید حسن نصرالله است. (بار دیگر به نظر این جانب در ابتدای مطلب و لینک فارس نیوز مراجعه شود.) امید است دوستان اگر همراه مقاومت نیستند و سید حسن را، ولو در حد یک جمله و در ویک وبلاگ کم مخاطب(!) تأیید نمی کنند؛ دست کم تضعیفش نکنند. فعلاً همین! 


  + دوشنبه 85/5/9 - 1:54 عصر - نویسنده: امیر عباس
 
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
فهرست یادداشت های این وبلاگ
 
به نام خداوند جان و خرد
جمهوری اسلامی ایران


روایــت فجـــر


عشق فقط یک کلام

سیّدعلی والسّلام


جانم فدای امام خامنه‌ای جانم فدای امام خامنه‌ای جانم فدای امام خامنه‌ای


مشخصات وبلاگ
دوستان
آخرین یادداشت ها
روزانه
نوای وبلاگ
کلید واژه ها
آرشیو
امروز جمعه 103/2/28
وبلاگ سازمان بسیج مستضعفین basij سایت سازمان بسیج مستضعفین basij پایگاه سازمان بسیج مستضعفین basij
سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
خبرنامۀ وبلاگ