سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امام خامنه‌ای: با رفتن سردار شهید قاسم سلیمانی به حول و قوّۀ الهی کار او و راه او متوقّف و بسته نخواهد شد، ولی انتقام سختی در انتظار جنایتکارانی است که دست پلید خود را به خون او آلودند. (13 دی 1398)
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
جانم فدای امام خامنه‌ای
امیر عباس
فکر می‏ کنم کارهای زیادی هست که باید انجام بدهم و با امید زندگی می ‏کنم.
اخبار مرتبط با امام خامنه‌ای
جدیدترین خبرها
خبرهای برتر
خبرهای پربازدید
خبرهای برگزیده

چند روز پیش یکی از طرف‏داران آقای خاتمی (از نوع دیوانه وار) برای بازارگرمی و در کمال بی‏ادبی گفت‏و‏گویی با عنوان «مرگ بر خاتمی» ایجاد کرد. این اتفاق مقارن بامداد شنبه بود و شاید طفلک گمان می‏کرد که نیروهای ارزشی کلهم اجمعین در اعتکاف‏اند و تا بدانند چه شده، بی ادبان از آب گل آلود ماهی خواهند گرفت. اما یاران بیدار وبلاگ گروهی بصیرت ادامه‏ی یادداشت...

  + سه شنبه 86/5/9 - 5:0 عصر - نویسنده: امیر عباس
 


الهی هب لی کمال الانقطاع الیک.


اعتکاف
شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام.


اعتکاف
سلام بر معتکف پرده ی غیب.

 
اعتکاف
خدایا تو را می خوانم، تو به فقر و فاقه و بی کسی ام ترحم کن.


اعتکاف
معتکف با اعتکافش گناهان را حبس می کند.


 اعتکاف
خدایا از بلایای فرهنگی و اخلاقی در امانمان بدار.

 
اعتکاف
خدایا ما را ببخش. شاید آخرین سجده ی مان باشد.

 
اعتکاف
خدایا اگر پس از سه روز عبادت و گریه ما را نبخشیده باشی دیگر چه کنیم؟


اعتکاف
گویی حوادث یوم الحساب پیش چشمانمان است ...

 
اعتکاف
بدون شرح


  + پنج شنبه 86/5/4 - 2:0 عصر - نویسنده: امیر عباس
 

آتش دوشکای دشمن به سوی ما که در کانال گیر افتاده بودیم، تمامی نداشت. حاج علی فردپور آرپی‏جی به دست از کنارم گذشت. صفا و اخلاصش زبان‏زد بود. خطاب به همه فریاد می‏زد:«ناراحت نباشید، الآن خاموش می‏شود» و همین جملات ادامه‏ی یادداشت ...

  + جمعه 86/4/22 - 3:0 عصر - نویسنده: امیر عباس
 

از وقتی ماجرای هتاکی به این جانب رخ داده است، اندوهم حد و حصر ندارد. خدایا خودت قبول کن! خدایا؛ خون من از بهترین بندگان تو و بهترین اولیایت که دشمنان در حقشان جفا روا‏داشتند و دشنام‏ها و ناسزاها به ایشان گفتند، رنگین‏تر نیست! اگر آبرویی دارم تقدیم اهداف ارزشی‏مان باد! خداوندا تو می‏دانی که این نوع توهین‏ها و دست و پا زدن‏ها بیش از همه به کسانی لطمه می زند که روحشان پلید و آلوده است و تن به چنین کارهای زشتی می‏دهند. خدایا! همه را به خودت واگذار می‏کنم. ادامه‏ی یادداشت ...

  + جمعه 86/4/22 - 2:53 صبح - نویسنده: امیر عباس
 

پیش‏درآمد: 1- تصمیم داشتم «سخنی با مدیران محتوایی» را بنویسم. دیدم ابتدا خودم به نصیحت محتاج‏ترم. 2-  می‏دانید که بنا به گرفتاری‏ها و ... این وبلاگ تعطیل شده بود. اگر بنا به فعالیت باشد، موضوع دفاع مقدس را ارجح می دانم، اما تکلیف حکم کرد که چند یادداشت با حال و هوایی که مشاهده می‏کنید منتشر شود. امیدوارم هر چه زودتر شرایط متعارفی گردد.

گاهی ما می‏نشینیم و با یک حساب و کتاب منطقی ادامه‏ی یادداشت ...

  + سه شنبه 86/4/19 - 10:42 صبح - نویسنده: امیر عباس
 

حضرت امیر (علیه الصلوة والسلام) در حال اقامه‏ی نماز جماعت بودند. خوارج (لعنة الله علیهم) می‏گفتند که علی [علیه السّلام] مسلمان نیست و کافر و مشرک است، از این رو اگر در مسجد بودند به ایشان اقتدا نمی‏کردند. ادامه‏ی یادداشت ...

  + یکشنبه 86/4/17 - 5:28 عصر - نویسنده: امیر عباس
 

سؤال مهمی دارم که امیدوارم صادقانه پاسخ دهید:

به نظر شما بی ادب ترین وبلاگ‏نویس در پارسی بلاگ کیست؟ خداوکیلی جواب دهید!


  + شنبه 86/4/16 - 3:36 صبح - نویسنده: امیر عباس
 

منتقد چون مدعی تجزیه و تحلیل منطقی است، واجب است که خود بیش از دیگران سخن بر مدار منطق بگوید و اشکالات و تأییداتش را با سند، مدرک و شواهد ارائه دهد. ادامه‏ی یادداشت ...

  + چهارشنبه 86/4/13 - 7:0 صبح - نویسنده: امیر عباس
 

محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم. (فتح - 29)

همان گونه که مخاطبان این وبلاگ می دانند، بنا به دلایلی چند، از جمله اشتغالات گوناگون، نوشتن در این وبلاگ را متوقف کرده بودم. اکنون بنا به اینکه برای این جانب و گروهی از وبلاگ نویسان ارزشی یقین شده که برخی با هجمه و توهین قصد فراری دادن نیروهای ارزشی از پارسی بلاگ را دارند، با افتخار و قدرت، بازگشت خود را ادامه‏ی یادداشت ...

  + سه شنبه 86/4/12 - 9:0 صبح - نویسنده: امیر عباس
 

نکته:  همان گونه که عرض شد، با این استقبال ضعیف لازم نمی بینم روایت روزهای نبرد را در وبلاگ درج کنم؛ از این مقطع می‏گذرم تا به سال تحویل برسم. به یاری خدا به زودی در قالب کتاب خاطره به چاپ خواهد رسید.

بعد از اتمام مأموریت در کانال و آن نبرد جانانه، دسته ی 2 جای ما را گرفت. دسته‏ی ما در سنگرهای اجتماعی مستقر شد. در اینجا فرصتی دست داد تا طبیعت جزیره را بهتر ببینیم. در کنار باران توپ و خمپاره، چشممان به قورباغه‏های بازیگوش و گوشمان با قورقور شبانه‏روزی‏شان آشنا شد. به ویژه شب‏ها، هور حال و هوای عجیبی داشت. اینکه می‏گویم عجیب، چون توصیفش آسان نیست. فوق‏العاده زیبا، توهم‏آفرین و ابهام‏آمیز بود. قارپ و قورپ انفجارها، قورقور دسته‏جمعی قورباغه‏ها، تلألو نور آسمان و ماه در آبِ جزبره (به قول دوستان آذری زبان آیسودا) ، انواع منورها، سر و صدای شلیک تیر از اطراف، رفت و آمد گاه و بی گاه موتور تریل، منظره‏ی انفجار خمپاره‏ها و پرکشیدن ترکش های سرخ به اطراف، برای یک نوجوان 15 ساله، آن هم بعد از آن نبرد جانانه، بی نهایت جذاب، زیبا و اسرارآمیز بود. این بود که می‏نشستم به تماشا. هر که مرا می دید می گفت:«بچه بیا برو تو سنگرت، مگر عقل تو کله‏ات نیست؟ از کانال جان به در بردی حالا می‏خواهی اینجا ...». فکر می‏کردند کم سن و سالی باعث این حال عجیب است. مطمئنم اگر اکنون هم در آن فضا قرار بگیرم، دوست دارم بنشینم به تماشا. به هر ترتیب زیبایی منطقه باعث شد دوباره دست به قلم ببرم و یادداشت‏هایم را ثبت کنم.

روز 30 اسفند رسید. سفره‏ی هفت سینی آماده نکردیم، اما هرچه سین جنگی به فکرمان می رسید نام می‏بردیم و می‏گفتیم باید با اینها سفره بیندازیم. «سرنیزه، سنگر، سربند(پیشانی بند)و ...». در یادداشت‏هایم آورده‏ام: حدود سال تحویل (رادیو نداشتیم) دعا را زیر لب زمزمه کردم. جالب اینجاست که ساعت سال تحویل در یادداشت هایم  ثبت نشده و جناب خونساری هم فکر می کردند که 22:30 – 22 شب باشد، اما تقویم  سال 1363 را که پیدا کردم دیدم سال تحویل ساعت  13:54:06 روز سه‏شنبه 30 اسفند ماه 1362 بوده است.  آنها که باتجربه‏تر بودند می گفتند هر کاری دارید تا غروب انجام دهید که بعد از آن آتش دشمن شدت می گیرد. دشمن مواقعی که احتمال حمله و پیش‏روی می داد، به صورت گسترده و سرسام آور آتش می ریخت و می‏دانست که در ایام جشن و شادی احتمال عملیات رزمندگان اسلام بیشتر است (معمولاً عملیات در ایام شادی انجام می شد تا مردم کشورمان شاد شوند). پیش‏بینی‏ها درست بود. حدود ساعت 21 بود که خمپاره پشت خمپاره به زمین می خورد. سنگر مانند گهواره تکان می‏خورد و داخلش پر شده بود از خاک و دود انفجار و بوی باروت، و نفس کشیدن مشکل شده بود. به صورت درازکش مشغول زمزمه‏ی سوره‏ی واقعه شدم. برادران به شوخی می گفتند:«صدام عیدی‏مان را داد!» خیلی زود خوابم رفت. هنگام نماز صبح بیدار شدم. آتش دشمن نیمه سنگین بود و از آن هجم شب گذشته خبری نبود. یکی از برادران گفت:«من تعجب می کنم که تو چطور خوابیدی؟» فهمیدم که هیچ کس از اطرافیان نتوانسته بخوابد. گفتم:«آتش از کی کم شده؟» گفت که تازه کم شده. برای وضو گرفتن آرام از سنگر خارج شدم. بی‏اختیار گفتم:«وای!» قابل تصور نبود. منظره‏ی بیرون عوض شده بود. آن قدر چاله در اطراف اضافه شده بود که انگار به منطقه‏ی دیگری وارد شده بودم. داد زدم:«بچه ها بیایید ببینید چه خبر است!» (شهید) محمد باقر فلسفی نژاد از داخل سنگر فریاد زد:«خواب بودی خیر باشد!» یعنی اینکه به جز تو همه دیده‏اند! خودم را زدم به کوچه علی چپ و گفتم:«جان باقر بیا ببین چی شده! می دانم ندیدی!» (شهید) فلسفی نژاد گفت:«قربان فیلم بازی کردنت بروم. زود وضو بگیر بیا تا کار دستمان ندادی!» باقر مهربان شده بود. قبل از آمدن به خط زیاد سر به سر من می‏گذاشت، البته از روی محبت بود، ولی چون سنم ار بقیه کمتر بود، همیشه تلاش می‏کرد مرا دست بیندازد؛ اما بعد از آن رفتارش توأم با احترام شده بود. مدام مرا تشویق می‏کرد و می‏گفت:«بعضی از آنها که خیلی ادعایشان می شد هم در آن شرایط جا زده بودند.» وضعیت نبرد در کانال را می‏گفت.

حدود ساعت 10 صبح روز اول فروردین 1363 بود که چند کارتن از طرف تبلیغات به عنوان عیدی رسید. به هر نفر یک بسته عیدی دادند. بسته ها از طرف قائم مقام رهبری بود. حاوی مهر و تسبیح، قرآن کوچک، کتاب دعا و یک اسکناس 20 تومانی به عنوان تبرّک(؟) و عیدی. معمولاً در این ایام عیدی و اسکناس تبرّک از حضرت امام(ره) را انتظار داشتیم و من تعجب کردم که چه معنی دارد که قائم مقام رهبری هم همین کار را بکند؟ و شخصاً دلگیر شدم. قرآن و کتاب دعا را برداشتم، اما اسکناس به هیچ وجه برایم حکم تبرّک نداشت و آن را برای خرج کردن میان پول هایم گذاشتم. پایان


  + دوشنبه 86/1/13 - 2:8 عصر - نویسنده: امیر عباس
 
<      1   2   3   4   5   >>   >
فهرست یادداشت های این وبلاگ
 
به نام خداوند جان و خرد
جمهوری اسلامی ایران


روایــت فجـــر


عشق فقط یک کلام

سیّدعلی والسّلام


جانم فدای امام خامنه‌ای جانم فدای امام خامنه‌ای جانم فدای امام خامنه‌ای


مشخصات وبلاگ
دوستان
آخرین یادداشت ها
روزانه
نوای وبلاگ
کلید واژه ها
آرشیو
امروز چهارشنبه 103/9/14
وبلاگ سازمان بسیج مستضعفین basij سایت سازمان بسیج مستضعفین basij پایگاه سازمان بسیج مستضعفین basij
سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
خبرنامۀ وبلاگ